خاطرات این چند روزه ی فاطمه گلی
چه زمزمه ی دلنگیزیست، چه هلاوت دلنشینی ست، چه رویای قشنگی ست حس زیبای با تو بودن .... عشق عمییییق دیدن چهره ی نازت وقتی نگاهم می کنی؛ نگاهت می کنم، می خندی و منم.... می خندم... وقتی خوابیده ای ...آرام... همچون فرشته ای کوچک و زمینی و من از پس همه ی ناملایمات زندگی و خستگی ها و مشکلات ، بوسه ای بر گونه ات می کارم. که سبز شود و ثمری جز شکوفه های محبت نداشته باشد همه ی این موهبت ها که لطف بی همتای خداست ارزانی تو باد شیرینم....عسلم.... همدم تنهایی هایم....دخترم....... فاطمــــــــــــه یه چیز عجیب تو خانواده ی ما وجود داره که توش موندم ربط بین این دو قضیه چیه واقعا. شغل ...
نویسنده :
مامان اعظم
22:20